کارگردان فیلم کوتاه «ذره» به عنوان یکی از فیلم های حاضر در بخش ملی «چهل و دومین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران» در گفت و گو با خبرنگار سینماپرس با اشاره به ارجحیت فیلمنامه بر ساختار و فرم در فیلم کوتاه اظهار داشت: مغزِ هر فیلم، فیلمنامه است؛ هیچ چیز مهمتر از فیلمنامه نیست. حتی بهزعم من، این فیلمنامه است که فرم خود را تعیین میکند. فیلمنامه است که ریتم فیلم را مشخص میکند؛ برخلاف تصور رایج که ریتم را نتیجه تدوین میدانند، ریتم در وهله اول از دل فیلمنامه میآید. بنابراین، فیلمنامه برای من بر هر چیز دیگری ارجحیت دارد؛ حتی اگر خطی و کلاسیک نباشد.
انصاری در پاسخ به این پرسش که چرا در سال های اخیر فیلمسازان متفکر کمتری وارد سینمای کوتاه شده اند و عجله در ساخت فیلم چقدر بر این موضوع تاثیر گذاشته است، تصریح نمود: ببینید، تفکر امری ذاتی یا ژنتیکی نیست؛ میتوانیم یاد بگیریم که اهل فکر باشیم. از سوی دیگر، عجول بودن فیلمسازها را تا حدی درک میکنم، چون علاقهمندان سینما معمولاً فقط هدفشان ساختن است.
وی افزود: خودِ من هم وقتی به سینما علاقهمند شدم، هیچوقت دنبال انتقال تفکری خاص نبودم؛ فقط عطش ساخت داشتم. اما این مرحله، بخشی از مسیر یادگیری است؛ دورهای از تجربه، مشق و آزمونوخطا. با گذر از آن، فیلمساز به جایی میرسد که به دنبال سینمایی میرود که حرفی برای گفتن داشته باشد؛ سینمایی که کارکرد فرهنگی و هنری دارد، نه صرفاً مارکتینگ و تجاری.
وی تاکید کرد: به همین دلیل، بزرگترین مشکل نه از نبود فیلمساز متفکر ناشی میشود و نه صرفاً از عجول بودن آنها. شاید مسئله اصلی این باشد که بسترِ درستی وجود ندارد. بستری که نمیتواند سینمای متفکر یا سینمای «هنر به مثابه هنر» را در جامعه رواج دهد و به عرف غالب تبدیل کند. در کشوری که تورم و فقر وجود دارد، شاید خوشخیالی باشد اگر انتظار داشته باشیم بستری ایدئال برای گرایش به سینمای هنری وجود داشته باشد. طبیعی است که فیلمسازان به سمت سینمای مارکت و پولساز بروند؛ و این مسئله حتی به سینمای کوتاه هم سرایت کرده است.
کارگردان فیلم کوتاه «ماجان و لیدی» با انتقاد از ضعف جدی نظام آموزشی در این حوزه به خصوص وضعیت آموزش سینمای کوتاه در دانشگاه ها بیان کرد: از سوی دیگر، مسئله آموزش از همه مهمتر است. ما فقط با فقر مالی مواجه نیستیم، بلکه فقر آموزشی، آکادمیک و تئوریک هم داریم. اساتیدی داریم که هنوز نمیدانند فیلم کوتاه ساختاری مجزا از فیلم بلند دارد، اما مشغول تدریساند. هنرجویی که تازه وارد کلاس میشود، از همان اول رابرت مککی را جلوش میگذارند و از او میخواهند فیلم کوتاه بسازد! چطور ممکن است کسی که هنوز تجربه ساخت ندارد، ساختار سهپردهای بیاموزد و بر اساس آن فیلم کوتاه بسازد؟
وی متذکر شد: مدتی مد شده بود که فیلم کوتاه هایی ساخته می شدند که انگار، بخشی از فیلم بلند بودند؛ این نگاه هنوز هم وجود دارد. اما هیچکس ریشهاش را نمیداند. همه فکر میکنند فیلمساز فقط میخواهد وارد سینمای بلند شود، درحالیکه آن فیلمساز صرفاً آموزش غلط دیده است و نمیداند ساختار فیلمنامه کوتاه مستقل است.
او ادامه داد: به او در دانشگاه رابرت مککی یاد داده اند، در حالیکه قرار نیست در آن مرحله فیلم بلند بسازد! دانشجویی که شهریهاش را به سختی پرداخت میکند، چطور میتواند فیلم سینمایی بسازد؟ او آمده یاد بگیرد، اما استاد بهجای آموزش پایه، از نظریهپردازان پیچیده حرف میزند.
«فردین انصاری» در پایان این گفت و گو خاطرنشان ساخت: تمام اینها را گفتم تا بگویم معضل آموزش مسئلهای عمیقتر و فاجعهبارتر است. گاهی خودِ مدرس نیازمند آموزش است. البته من در جایگاهی نیستم که نظریهپردازی کنم، فقط نظر شخصیام را میگویم. چه بسیار اساتید شایستهای که با افتخار شاگردشان بودهام و هرچه آموختهام از آنهاست. اگر در مسیر درستی حرکت کردهام، حاصل شاگردی همان استادان بوده است. اما متأسفانه آنها تبدیل به استثنا و اقلیت شدهاند، چون قالب آموزشی ما اساساً نادرست است.
                        
ارسال نظر